سخنان حضرت على در عهدنامه مالک اشتر را نمى شود به طور خلاصه بیان کرد زیرا که در این عهد نامه حضرت بیاناتى دارند که هر کلمه اى از آن گنجینه اى از علم و معرفت براى خواننده و مخصوصاً براى کسى که مسؤولیتى را در هر زمینه اى به عهده گرفته است.
بخش اول، توصیه هاى اخلاقى:
1 ـ توصیه به تقوى الهى و تقدیم اطاعت خداوند بر همه چیز و پیروى از فرائض و سنتهاى که خداوند به آن امر فرموده است.
2 ـ حضرت مى فرماید زمامدار اسلامى باید نسبت به مردم رحمت و محبت و لطف بورزد و مثل درندگان خونخوار نباشد که خوردن مردم را غنیمت شمارد.
3 ـ برخوردار ساختن مردم از عفو و اغماض در مواردى که امکان دارد زیرا که مردم در معرض خطا و اشتباه قرار مى گیرند و حاکم باید عفو و گذشت داشته باشد.
4 ـ حاکم اسلامى باید از درون مردم کینه و عقده را باز کند و نسبت به مردم حسن ظن داشته باشد. زیرا که حسن ظن به مردم مشقت طولانى را بر طرف مى سازد.
5 ـ زمامدار اسلامى علاوه بر این که خود عیب جو نباشد باید افراد عیب جو را از خود دور کند. حضرت مى فرماید: دورترین و مبغوض ترین رعیت در نزد حاکم عیب جوترین آنها از مردم باشد زیرا که مردم عیوبى دارند و حاکم باید عیوب آنها را بپوشاند.
6 ـ زمامدار نباید سخن چین را تصدیق کند هر چند که در مقام خیرخواهى جلو دهد; در این دنیا انسان نماهاى هستند که با عللى مختلف از امتیازاتى که خدا بر بعضى از انسانها به برکت کوشش و تلاششان عنایت فرموده ناراحتند به این جهت تلاش مى کنند تا آنها را به زمین بزنند. لذا زمامدار باید از این گونه افراد بر حذر باشد.
7 ـ زمامدار اسلامى در عمل به عهدى که خدا از او گرفته موفق نمیشود مگر با اهتمام و یارى خواستن از خدا و آماده کردن نفس براى احترام به حق.
8 ـ زمامدار هرگز از عفوى که نسبت به کسى روا داشته پشیمان و از کیفرى که به کسى داده است شادمان گردد.
9 ـ زمامدار باید تعدادى از بهترین اوقات شبانه روزى خود را براى ارتباط با خدا اختصاص دهد. و براى رسیدن به مقام والاى اخلاص اقامه واجبات و دیگر تکالیف الهى را بدون کمترین نقصى انجام دهد.
10 ـ زمامدار نسبت به وعده هایى که مى دهد وفادار باشد و تخلف نکند.
11 ـ زمامدار باید بد بینى و تندى هیبت و هجوم دست و لبه بردن زبان خود را مهار کند. و از قتل عمد پرهیز کند.
بخش دوم، توصیه هاى اجتماعى حضرت به حاکمان اسلامى:
1 ـ حضرت مى فرماید: محبوبترین امور در نزد حاکم اسلامى باید رساترین آنها در حق و فراگیرترین آنها در عدل و جامعترین آنها براى رضایت مردم جامعه باشد. حضرت در این دستور قانون اصلى سه حقیقت با اهمیت را بیان مى کند. الف: در اظهار حق و اجراى آن، ب: در اظهار عدالت و اجراى آن، ج: در اجراى امور اجتماعى. بنابراین مقصود از رضاى مردم آن رضایت است که تأمین حق حیات و حق کرامت و حق آزادى معقول آنان به طور کامل در آخرین حد ممکن ناشى مى گردد.
2 ـ مقدم ترین مردم در نزد حاکم اسلامى باید کسى باشد که حق را حتى در تلخ ترین حالات آن، گویاتر از دیگران گوشزد کند.
3 ـ هر چه که براى زمامدار از گناهان و امور زشت که پشت پرده است و براى زمامدار آشکار نشده خود را نسبت به آن بى توجه نشان دهد.
4 ـ از وظایف اختصاصى زمامدار این است که نیازمندیهاى مردم را در همان روز که به اطلاع او مى رسد مرتفع سازد و کار هر روز را در همان روز انجام دهد زیرا که براى هر روز موقعیتى است.
5 ـ زمامدار نباید خود را از مردم دور نگهدارد زیرا که اختفاى زمامدار از مردم جامعه موجب نوعى کم اطلاعى از امور مى شود.
6 ـ زمامدار اسلامى موظف است از مقدم داشتن و ترجیح خویشاوندان و وابستگان خود بر دیگر مردم جامعه جداً خوددارى نماید.
7 ـ زمامدار اسلامى نباید براى احسانى که به مردم جامعه مى کند منت بگذارد و کارى را که به سود جامعه کرده است منظور نماید. زیرا که منت احسان را باطل مى کند و احسان زمامدار درباره مردم جامعه تا آنجا که ممکن است جنبه وظیفه اى دارد و شبیه تکلیف الهى است و در حقیقت او بوسیله احسان به مردم تکلیف الهى خود را انجام داده است و اگر هم تکلیف نباشد نباید منت گذارد.
بخش سوم: توصیه هاى سیاسى حضرت على(علیه السلام) به حاکمان اسلامى:
1 ـ زمامدار اسلامى از مشورت با افراد بخیل و ترسو و طمع کار جداً خوددارى کند، زیرا که بخل و ترس و حرص غرائزى است که جامع همه آنها سوء ظن به خدا است.
2 ـ هرگز نباید انسانهاى نیکوکار و بدکار در نزد زمامدار یکسان باشند زیرا که این عمل موجب مى شود که مردم نیکوکار در کار نیک خود تحقیر و بدکار در کار بد خود تشویق مى شود.
3 ـ هیچ زمامدار اسلامى نباید سنّت هاى را بشکند که صاحبنظران با صلاحیت جامعه اسلامى به آنها عمل نموده اند و آن سنتها موجب هماهنگى معقول مردم جامعه بوده است. و هرگز سنتى را که سنّت هاى خوب مردم را از بین مى برد مقرر سازد.
4 ـ وظایفى که زمامدار اسلامى باید به طور همیشه به عهده گیرد از جمله رسیدگى کامل درباره وظایف و کارها و صفات کارگزاران است. مانند تحقیق در جریان قوه قضائیه، مجلس شوراى اسلامى و قوه مجریه که شامل همه قواى انتظامات و اجرائیات و دفاع در مقابل دشمنان مى باشد.
5 ـ زمامدار موظف است استیضاح از خود را قانون تلقى کند و به پاسخ دادن و قبول به خطا حاضر شود و زمامدار اسلامى باید هر گونه اتهام به ظلم و اغراض را که از طرف مردم به او داده مى شود بر طرف سازد; اگر مردم جامعه درباره زمامدار گمان ظلم و تعدى نمودند عذر خود را از موضع یا رفتارى که موجب بد گمانى مردم شده آشکار کند و گمانهاى ناشایسته مردم را از خود منتفى کند.
6 ـ زمامدار نباید در امور، پیش از رسیدن موقعش شتابزده باشد یکى از وظایف بسیار مهم زمامدار حفظ قناعت و آرامش در اقدام به امور زمامدارى است و حضرت مى فرماید: بپرهیز از شتابزدگى در امور پیش از آن که موقعش رسیده باشد و در موقع امکان اقدام به آن امر از سستى و ضعف پرهیز نما.
7 ـ زمامدار نباید موقعى که ابهام و تاریکى در امرى وجود داشته باشد به جاى کشف حقیقت و پذیرش آن به لجاجت بپردازد زیرا که پدیده لجاجت بدون هیچ گونه تردیدى از عوارض بیمارى مهلک خودخواهى است که غالب اوقات آدم لجوج با عناوین مختلف آن را براى خود تجویز و ضرورى تلقى مى نماید. لذا زمامدار باید از لجاجت در کارها و حقائق دورى جوید. و هر زمانى که حقیقت آشکار شد در پذیرش و اقدام مطابق آن سستى نکند.
8 ـ زمامدار نباید در امورى که مردم همه آن مساویند خود را بر دیگران مقدم بدارد. حضرت مى فرماید: اى مالک گمان مبر که براى تو در نزد خداوند امتیازى است که بوسیله آن مى توان خود را در حق حیات و حق کرامت، حق آزادى و غیره فوق دیگران تلقى کنى و حقوق مردم را در امور به معاش و حیثیت و شرف انسانى پایمال کنى بلکه امتیاز تو در نزد خداوند ناشى از سب امتیازى است که باید خود در برابر مردم انجام دهى.
9 ـ زمامدار هرگز نباید در امورى که مسؤولیتش به عهده او است و چشمان مردم آنها را مى بیند خود را به غفلت و نفهمى بزند وقتى که مى گوییم فلان کار وظیفه آن شخص است در حقیقت معنایش این است که شخصیت آن شخص در گرو انجام آن کار به عنوان وظیفه است و لازمه این کلام حضرت است که توجه شدید و جدى تلقى کردن خود شخصیت است; و سستى و غفلت به وظیفه مساوى بحث تلقى کردن شخصیت است. لذا زمامدار و هر مقام مسؤول دیگر نباید با زدن خود به غفلت و نفهمى از خوذ طفره رود. زیرا که طفره رفتن علاوه بر این که شدیدترین اهانت و تحقیر به شخصیت خویش و زیر پا گذاشتن کرامت آن است و براى دیگران نیز قابل هضم و تأویل و تفسیر نیست.[1]
منابع :
[1] . نهج البلاغه، ترجمه مرحوم محمد دشتى
برگرفته از کتاب چهل پرسش پیرامون امام علی (علیه السلام)
منبع اینترنتی: پژوهشکده باقرالعلوم